محل تبلیغات شما

بعد از یک ماه و خورده ای برگشتم به وب. حس عجیبی نیست! حرکت عجیبیم نیست.

اینکه وسط شلوغیای درهم و برهم زندگیت دیگه زمانی برای نوشتن نداری، دلیل خوبیه ک وبتو پاک کنی و دلت گرم بودن یه نفر و دانشگاه درهم برهم باشه ولی

اینکه دوباره برگردی بهش، خبر خوبی نیست! اصلا خبر خوبی نیست!

این نشون میده ک حجم غصه و دل مشغولی شدیدتر از اون چیزیه ک بشه تو یه دفتر نوشتش یا گریه کرد و فراموشش کرد یا تو سکوت میون تق و توق ظرف شستن حل و فصلش کرد.

این یعنی اون تنهایی سابق، عمق گرفته. ینی کابوس های شدیدی ک باعث میشه شب ها تا صبح بیدار بمونی برگشته. ینی اون نقاب لبخند همیشگی ک رو صورتت میزدی دیگه عمرش تموم شده.

ینی نابودی همه چیز در همه چیز!!

 

خوب. بگذریم دیگه از این فازا. از کجا بگیم؟ از دانشگاه!

دخترا و پسرای مجهول الحال. ادمای مختلفی ک دور و برت می چرخن و تصور اینکه ممکنه بعدا نظرت درمورد همشون کلا عوض شه و اینکه مجبوری یه پسر عوضی رو شیش سال تو راهرو و کلاسا ببینی حالتو بهم میزنه.

شیرینی اولای دراومدنت داره کم کم طعمشو از دست میده. تازه داری با سختیای زندگی دانشجویی روبرو میشی. تنها خونه برگشتنا اونم وقتی ک ساعت پنج و نیم خورشید خانم لباس خوابشو درمیاره بپوشه و تو از سرما لرز میکنی و از استرس مزاحمت های احتمالی رعشه ب تنت میفته، وقتایی ک کوبیده ی کوبیده میای خونه و فقط غش میکنی با همون لباسای دانشگاه، و میدونی کلی ظرف در انتظارته و کلی درس نخونده و تلنبار شده.

فکر میکردم وقتی وارد این رشته میشم دیگه میدونم چیکار کنم. راه خودشو بم نشون میده و میتونم زمینه های ریسرچمو پیدا کنم ولی، انقدر گیجم ک نمیدونم چه خبره. انقدر خسته برمیگردم خونه و از دود و دم ماشینا خستم، ک یادم میره منی ک نذر کردم و دخیل بستم به بارگاه متعالی تا من خانم دکتر کنه و بتونم ریسرچ کنم. وقتی میرسم خونه فقط وقت میکنم غش کنم. وقتیم بیدار میشم گیج گیجم تا دور بعدی خوابم.

زندگی عجیبیه. خیلی عجیب.

ولی خب، یه کور سوی نور امیدی پشت دریچه های قلب من نشسته. ک داره ب من امید میده ب روزای خوب و میگه محکم باش! خوب میخونی خوب پاس میکنی تو با بقیه دخترا فرق داری کوییز اناتومی هفته دیگتم عالی میدی. ولی میترسم خب. خیلی میترسم. اگر نتونم خوب پاس کنم چی؟ 

اگر نتونم کوییزمو خوب بدم اگر نتونم میان ترم اناتومیمو خوب بدم چی؟

ولی دختر خوب! هرچی بترسی ازش سرت میاد! پس نکن اینطوری با خودت و زندگیت. 



میون حال های خراب پیاپی ام، دیشب ب اتفاق خواهر ب مهمونی شام نامزدش رفتیم. ک امیدوارم انشالله نامزدیشون دیگه رسمی شه و من  این پسر خوب دوست داشتنی رو هر عید و هر مناسبت ببینم، روزایی ک خستم و درمونده ام از دانشگاه  یه سر برم خونشون و شاهد زندگی بانمکشون باشم.

دیشب با تمام وجودم دعا کردم خوشبخت شن، برای کسی ک از دستش دادم دعا کردم. برای هرکسی ک دلش شکسته از جمله خودم دعا کردم کسی سر راهش قرار بگیره ک تمام روزای زهرمارشو پوشش بده.

فردا دانشگاه برقراره میدونم، ولی فکر کنم نرم بشینم آناتومی بخونم. ک عوضش شب میرم تولد دوتا از دوستای خوشگلم و یکی از اون متولد ها رو اماده و خوشگل میکنم :))

پنجشنبه صبح هم قراره دوستی رو ببینم ک از دوران راهنمایی با هم گشت و گذار و مراوده داشتیم. لحظات خوب و بدمون کنار هم بودیم اما صمیمتمون طوری نبود ک گندش دربیاد و هی قهر کنیم:))

قراره ب زودی بره روسیه و ما از صبح زود پنجشنبه میزنیم ب دربند و زندگی رو ب تنمون میزنیم.



از حق نگذریم، از پیشنهاد هایی ک برای رل زدن بهم میشه خوشم میاد.

از نگاه های زیرمیزی ک چندبار متوالی روت میفته. نمیدونی کراش زده نزده چشه :))

 

و همچنین از اون اقایون با جذبه ای ک روپوش ازمایشگاه تنشونه و بدو بدو دارن. ولی من انقدر ساده و بی ارایش میرم دانشگاه که وسط عجله و بدو بدوی اونا دیده نمیشم.

تصور اینکه اینده من چی میشه و کی قراره اینده ی من باشه دلمو قلقلک میده. ولی میدونم. من هرچقدر درس بخونم، همون قدر همسرمو انتخاب میکنم.

اگر جزو یکی از ادمای مطرح دانشگاه باشم، میتونم اونایی رو ب سمتم بکشونم ک اهل تلاشن. قدرتمند و با جذبه ان. محل ب دخترا نمیدن و دنبال یکی مثل خودشونن! اهل دود و دم و سیگار نیستن.اهل دختربازی نیستن و دخترا رو ب چشم خانم اینده ی زندگی یکی از هم جنساشون می بینن.

نمیگم رنک دانشکده شم و اینا، همینکه ادم مطرحی باشم، درسم خوب باشه و  ب عنوان یه خانم دکتر باسواد همه روم حساب کنن کافیه برام! استرس بیخود ب خودم نمیدم.

 

دوست دارم اونی باشم ک یکی از کلیدای یدک آزمایشگاه رو بش میدن.


 

برای پست اول یکم زیاد بود! ولی سعی میکنم کم بیام و مثل امروز پربار بنویسم.

مرسی از هرکسی ک تا اینجا متنمو خوند :)

پست نهم : دختر من، قهرمان تمام زندگی من....

پست هشتم : حال نامعلوم

پست چهارم: کار و کار!

ک ,ب ,رو ,یه ,های ,زندگی ,یکی از ,رو ب ,دعا کردم ,از اون ,خونه و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها