محل تبلیغات شما

روز و شلوغیاش تموم شد، شب اومد و سکوتش و پنجره ی باز اتاقم.

با سرمای ملموس تهران و بوی خوش برفی ک توی هواست.

برف اومده تو ارتفاعات توچال. واسه همینه.

منم غرق شدم تو بطن تاریکیش، هر لحظه بیشتر با این سیاهی حل میشم.

از خستگی و غصه خوابم نمیبره. دلم ناآرومه.

از وقتی زندگی نیمچه مستقل من شروع شده، یه روز آروم، ک بگی تمام مدتش خوشحال باشم نداشتم، غیر از روز اول، روز جشن ورودیمون.

تمام این روزا ی چیزی بوده منو تلخ و گوشه گیر کنه. عصبیم کنه.

از وقتی اومدم اینجا درست و حسابی نمیخندم. گوشه گیرم. وقتی ساکت تو اتاقم میشینم قیافم دیدنیه.

پارمیدا با گریه و حال بد اومد پیشم. بخاطر پوریا، دوست پسر چندین سالش حالش بد بود. خیلی عصبی بود. عشق عجیب و در عین حال محکمی دارن. و من.

هرکاری کردم تا بهتر شه، امید و روحیه دادم، کاری کردم ک با لب خندون بره، راهکار دادم برای بهتر شدن رابطشون.  وقتی داشتیم از پل طبیعت برمیگشتیم یه جا کلیدی ب اسم دوست پسرش خریدم ک وقتی رفت روسیه بش بده. ب اسم خودمم گرفتم :))

تمام مدتش داشتم ب روزایی ک با اون دو نفر قبلی زندگیم داشتم فکر میکردم. تمام مدتی ک گذشت جدای از روزای خوبشون ک گلچین میشن و تکرار نشدنی ان، زجر زیاد کشیدم!

یه همکلاسی داریم نماینده کلاسمونه، وقتی استرس دارم باش حرف میزنم چنان اطمینانی با اون صدای مخملیش بم میده ک هرچی غم و غصه دارم میشوره میبره پایین.

ولی هیچکدوم از این دو نفر، هیچوقت، ب من اون اطمینان قوی رو ندادن.

بار بزرگتری از رابطه همیشه رو دوش من بود. حتی امروز. 

همیشه حس سنگینی داشتم. حس اینکه دارم خفه میشم. 

درسته تو رابطه، اونقدری ک واقعا شکننده و لوس و حساسم خودمو نشون نمیدم ولی دلیل نمیشه فکر کنی من ادم اهنیم!!

 

از وقتی اومدم تهران خودمو گم کردم. یا بهتره بگم شدت تنش ها و دعواها انقدر شدیده ک دیگه نمیتونم هندل کنم.

خواهرم بم میگه این ترم مشروطی. دوتا امتحان میانترم بیشتر نداریم.

حالم واقعا بد شده از وقتی همچین حرفی زده.

 

سعی می کنم خوب باشم، شاد باشم ولی حتی نزدیک ترینام ب فکر حالم نیستن. نمیفهمن از وقتی اومدم تهران دیگه سخت میخندم. چقدر گریه های شدید رگباری داشتم جقدر زجه زدم. چقدر درد کشیدم.

تا خوشحال میشم اعصابمو قیچی می کنن.

اگر نزدیک ترینا درک نکنن حال ما رو،

ب کجا،

ب کدوم آغوش 

شب ها

باید پناه برد.؟!



من اون دختریم ک میرینه ب همه

 

ولی تو شب هاش و تنهاییاش،

از شدت کمبود محبت روحی و خلا درونی ترک ترک میخوره.

 

نیاز دارم ب کسی ک دراز مدت دوسش داشته باشم ولی

من ادم موندن نیستم.

هیچ پسریم نه اعصاب موندنو نداره. نه پولشو، نه حوصلشو.

پس ترجیح میدم ترک بخورم تا ضربه فنی روانی شم از حجم اعصاب خوردی ای ک پشت دوست دارم گفتنای یکی هست.



ممنون ک تا اینجا خوندی.

پست نهم : دختر من، قهرمان تمام زندگی من....

پست هشتم : حال نامعلوم

پست چهارم: کار و کار!

ک ,ب ,تو ,تمام ,داشتم ,روز ,از وقتی ,وقتی اومدم ,با اون ,ب اسم ,من اون ,وقتی اومدم تهران

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها